Pages

Monday, January 3, 2011

آقای دادستان! مگر سلول انفرادی از نظر رهبری مصداق بدترین شکنجه نبود؟

فخرالسادات محتشمی پور در پنچاه و چهارمین عریضه ی خود به دادستان تهران با عطر توسل پرسیده است: مگر انقلابی که برایش کشته ها داده شد و خون ها ریخته شد برای این بود که زندانی سیاسی بشود گوشت لذیذی زیر دندان ساواکی های جدید؟ مگر اولین جایی که پس از پیروزی انقلاب شکوهمند مردمی مان به دست نیروهای انقلابی افتاد زندان نبود و مگر آزادی زندانیان سیاسی شیرین ترین خاطره آن روزهای ما نبود. چه شد که دندان هایی تیز شد برای طعمه هایی لذیذ؟!
متن کامل این عریضه به شرح زیر است:
به : دادستان تهران
از : یکی از ستم دیدگان عصر عاشورای ۸۹،همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرةَ عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بکِ الی الله وقدمناک بین یدیه حاجاتنا یا وجیهة عندالله اشفعی لنا عندالله
سلام آقای دادستان!
امیدوارم حالتان خوب باشد با انجام وظیفه ای که می کنید و تکلیفی که ادا می کنید این روزها سخت!
ما ولی حالمان خوب نیست. حال ما و حال مادرانی که صدای عزیزانشان را پس از روزها بی خبری لرزان می شنوند و مضطرب. حال مادرانی که گوشی از لرزش دستشان می لرزد و سعی می کنند با جگرگوشه شان محکم و مطمئن سخن بگویند و آنان را به صبوری بیشتر دعوت کنند. مادرم می گفت چاره ای نیست این گوشت ماست که زیر دندان آن هاست باید ملاحظه کنی! و من در دل می گفتم: مادرجان مگر انقلابی که برایش کشته ها داده شد و خون ها ریخته شد برای این بود که زندانی سیاسی بشود گوشت لذیذی زیر دندان ساواکی های جدید؟ مگر اولین جایی که پس از پیروزی انقلاب شکوهمند مردمی مان به دست نیروهای انقلابی افتاد زندان نبود و مگر آزادی زندانیان سیاسی شیرین ترین خاطره آن روزهای ما نبود. چه شد که دندان هایی تیز شد برای طعمه هایی لذیذ؟!
مادرها و پدرها این روزها حالشان هیچ خوب نیست چون نمی توانند حال دختران جوانشان را زیر دست بازجوها تصور کنند و بی حال نشوند. و همسران جوانی که حالی مشابه دارند. و فرزندانی که بی مادری نیست که رنجشان می دهد بلکه اسارت مادر به دست کسانی که از جنس مؤمنین نیستند و تربیت شده برای برخورد انسانی با زندانی سیاسی و مخالف سیاسی و منتقد نیستند. آیا می شود رنجشی از این سطور که امروز با دستان لرزان من تقریر می شود به دل گرفت در حالی که هنگام وداع حلالیت طلبیده شده و می شود از این خواهران مظلوم دربند ما؟ حلالیت برای چه ؟ برای درهم شکستن روح و روانشان و در هم شکستن روح و روان خانواده هایشان، مادران، پدران، همسران جوان و فرزندان و همه قوم و خویش و دوستانشان.
حالم خوش نبود از همان دیشب که صدای لرزان پدری مضطرّ در گوشم می پیچید: یا وجیهة عندالله اشفعی لنا عندالله. به که پناه می توانیم برد جز خدای زهرای اطهر(س) ملکه عصمت و ایثار و شکوه بندگی؟ جز کوثر رسول الله (ص) که این روزها عزادار حسینش نیست بلکه در عزای دین حسینش می سوزد و می گدازد. و در سوگ فرزندانش تا هنوز تا امروز. و در رثای آدمیت که به دست مدعیان دین پدرش ذبح می شود. به چه کسی می توان پناه برد جز شوی زهرا علی(ع) و پسرعمش که محمدی زیستن را به اعراب جاهلی آموخت با حسن خلق و سلوکش. آه دریغ که همه آموزه های مسلمانی در امروز ما دفن می شود. در سلول های انفرادی که جایگاه دختران مسلمان و زنان جوان و مادرانی است که فرزندانشان هنوز تشنه سیراب شدن از دریای معرفت فاطمی و علوی هستند.
آقای دادستان!
از شما می پرسم. حال که طبق ادعاهای بارها بازگوشده تان دست سران فتنه و همه فتنه گران برایتان رو شده و پرونده های قطور جاسوسی و وابستگی کلاسه شده و آماده پیش رویتان است، چرا با بازداشت های فله ای جوانان سبزاندیش سروقامت وطن شیران و دلیران ایران، و زنان و دخترکان نورسته دیار ما موافقت می کنید و به افکندنشان در سلول انفرادی آن هم تحت سلطه بازجویانی که باید صحت و سلامت نفس و اخلاقشان توسط مراجع ذی صلاح تأیید شود، اعتراضی ندارید. سلول انفرادی آیا از نظر رهبری مصداق بدترین شکنجه اعلام نشده است؟ چرا جگرگوشگان ما را شکنجه می دهید و مارا؟ من امروز از همه مراجع عالی قدر شیعیان در سراسر جهان استفتاء می کنم که افکندن دختران و زنان و مادران جوان و حتی کهنسال در سلول انفرادی و بازجویی مستمر آنان شب و روز و گاه و بی گاه چشم بسته رو به دیوار و در سخت ترین و اهانت بار ترین شرایط توسط مردان اجنبی چه حکمی دارد؟ آیا صرف یک اتهام اثبات نشده مجوز قانونی و شرعی برای هرگونه سخت گیری و اقدام ناشایست و نامطلوبی را به دستگاه امنیتی و قضایی کشور اسلامی می دهد؟
به راستی ما را چه می شود؟ چرا قبح همه منکرات در کشور اسلامی ما ریخته شده است. تا دیروز این قسم حوادث فریاد وااسلاما را به گوش فلک می رساند. امروز چه شده که دختران مارا و زنان ما را به سلول انفرادی می اندازند و خانواده هایشان را در بی خبری نگاه می دارند و هرگونه اطلاع رسانی و استمداد و تظلم خواهی را جرم و موجب سنگین شدن پرونده به قول خودشان متهم می خوانند. کدام پرونده ؟ پرونده مسلمانی، نقد و نظر، مخالفت زبانی و احیانا قلمی؟ پرونده مظلومیت فرزندان ایران دارد دو ساله می شود. و همه گناهانی که به نام صواب در این کشور و ملک و دیار رخ داده برگردن همه کسانی است که خود بهتر به مسئولیت هایشان آشنا هستند و لب فروبسته و خاموشی گزیده اند.
آقای دادستان!
من هیچ واهمه ای ندارم که به نام نامی مادرم زهرا(س) که این روزها دلش از همه حرام کاری های شمایان خون است و به نام نامی عمه ام زینب (س) که کمرش را بار دیگر مظالمی که به نام اسلام علی و حسین (ع) بر مظلومان دوران رفته، خمیده کرده است، از دستگاه قضایی و امنیتی کشورم که به فرموده مراجع عظام روز به روز با احکام اسلام بیشتر فاصله می گیرند، نزد مردم و خدای مردم شکوه کنم که دخترکان فهیم و فرهیخته را به جرم اصلاح طلبی و سبزاندیشی مظلومانه به بند کشیده اند و زنان و مادران جوان را از کاشانه های مهرشان جدا ساخته اند و در سلول های انفرادی از آنان بازجویی می کنند. اینان چه چیز را باز می جویند؟ ارتباط با بیگانگان را از مادر شش فرزند؟ و جاسوسی را از کسی که بلافاصله پس از اتمام تحصیلش برای خدمت به کشور و مردمش به ایران عزیز بازگشته و در جستجوی راه خدمتگزاری گام برداشته؟ نمی دانم. به واقع نمی دانم چه اتهامی به این عزیزان تفهیم شده تنها چیزی که می دانم این است که این همه بد سرشتی و بددهانی و بدکاری هیچ حاصلی برای تدارک کنندگان نمایش های کثیف نداشته و نخواهد داشت و آن حلالیت طلبی آخر کار هم هیچ دستگیری از این صاحبان رفتارهای ناشایست نزد خداوندگار مظلومان نخواهد کرد چرا که تنها زخم جسم است که شفا می یابد و زخم روح هرگز ترمیم شدنی نیست.
آقای دادستان!
خدای را شاکرم که مرا در زمره دردمندان قرار داد تا رفاه و عافیت طلبی مهر بر چشم و گوش و دلم ننهد و او را شاکرم که مرا از زمره دردمندان قرار داد تا همه مصائب خانواده های عزیز و مکرّم زندانیان سیاسی که خودشان و فرزندان و عزیزانشان موجب افتخار این ملک وملتند، مصائب خود بدانم و در کنار آنان درد خود را که سخت سهمگین است، فراموش کنم. و خدای را سپاسگزارم که این توان را به من داد تا دیگران را در جهلی که هنوز مرکب نشده غوطه ورند به زشت کاری های حاکمان زمانه ام آگاه کنم. و خود را و همه عزیزان دربند و بویژه دختران نازنین گرفتار سپاه بددلان کینه توز را به هم او می سپارم که بهترین نگاهبان است از شر شیاطین جن و انس.
فخرالسادات محتشمی پور




http://www.kaleme.com/1389/10/13/klm-42700/

بیست و هشتم محرم الحرام ۱۴۳۲ برابر با سیزدهم دی ماه 1389

No comments:

Post a Comment