هفت سيني كه به زندان ، چيدست ؛ سفره از رنج و عذاب و دردست
سين اول كه ز سيلي ، سرخست ؛ صورت بندي ما را، سوزست
سين دوم كه ز سرما، لرزست ؛ به زمستان ، همگي بيمارست
سين سوم كه به تقديراتست ؛ سختي و فتنه و ناهنجارست
سين چهارم بشنو، سنگين است ؛ لحظه ها در شب و روزش، جنگ است
سين پنجم كه سكوتي ، منگ است ؛ همچو عقرب ، به روانم، چنگ است
سين شش بين كه پتو را ساس است ؛ مانع خفتن و آسودگي و درمان است
سين هفتم ، به غذايم ، سنگ است ؛ دشمن و مغرض هر دندان است
به دو فك، نيست صدف، لثه ز آن محروم است ؛ چو به سلول بيائي، همه جا نوروزست
روز نو، حامل نوميدي هر مسجونست ؛ عيديم مي دهد اين سال، چهارم عيدست
چو به پنجم بروم ، آه به اين تقويم است ؛ غصه هائيست مرا، قصه ما، جانكاهست
No comments:
Post a Comment